جدول جو
جدول جو

معنی ریزه چین - جستجوی لغت در جدول جو

ریزه چین(بُ دَ / دِ)
که قطعات خرد چیزی را بچیند و بردارد. ریزه خوار. (یادداشت مؤلف) :
جرعه خوار ساغر فکر بلند از تشنگی
ریزه چین سفرۀ راز منند از ناشتا.
خاقانی.
رومیان هندوان پیشۀ او
چینیان ریزه چین تیشۀ او.
نظامی.
رجوع به ریزه خوار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ / زِ)
عمل و صفت ریزه چین. رجوع به ریزه چین شود
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ)
دانه چین. که دانه از زمین برگیرد. دان جمعکن:
زاغ سیه روی بود چینه چین
چرغ سیه چشم بود دوربین.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است از دهستان طارم پائین بخش سیردان شهرستان زنجان. با 314 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
میوه چیننده. که میوه بچیند. آنکه از درخت یا گیاه میوه جدا کند:
شاید اگر در حرم سگ ندهد آب دست
زیبد اگر در ارم، بز نبود میوه چین.
خاقانی.
، بمجاز بهره مند. سود برنده:
من زان گره گوشه نشین نی درد کش نی میوه چین
می ناب و شاهد نازنین ساقی محابا داشته.
خاقانی.
از شجر من شعرا میوه چین
وز صحف من فضلا عشرخوان.
خاقانی.
و رجوع به میوه شود
لغت نامه دهخدا
منتخب. دست چین. برگزیده. خیاره. گل چین. (یادداشت مؤلف).
- یکه چین کردن، دست چین کردن. خیاره کردن. گل چین کردن. برگزیدن میوه گاه چیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریز بین
تصویر ریز بین
میکروسکوپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریزه بین
تصویر ریزه بین
ذره بین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ریز بین
تصویر ریز بین
دقیق
فرهنگ واژه فارسی سره